سوال:
سلام
من ۲۴ سالم است. حدود ۲ماهه که با پسری عقد کردم. ایشان ۳ خواهر بزرگتر از خودش دارد که ازدواج کردند. در این مدت احساس کردم که خیلی به حرف انها گوش میدهد؛ بدون اینکه بمن بگوید وقتی آنها میگویند این کار را بکنیم، حرف آنها را عمل میکند. مثلا به من میگوید برویم اینکار را انجام بدهیم و در آخر هم انجام میدهد اما بعد متوجه میشوم این حرف خواهر یا مادرش بوده که به او گفتند انجام بده. به او گفتم نباید بگذاریم دیگران در زندگیمان دخالت کنند. در ظاهر حرف هایم را قبول دارد؛ اما در عمل باز هم طبق حرف آنها عمل میکند. اصلا حرف تو کلش نمیرود!!! درست است که الان اولش است و آنها شاید بخواهند به خاطر تجربیاتشان ما را راهنمایی کنند؛ اما میترسم همسرم نتواند روی پای خودش بایستد و تا آخر به دهن آنها نگاه کند!! حالا نمیدانم چکار کنم؟ مستقیما با او حرف بزنم و این مطالب را عنوان کنم که به حرف آنها گوش نکن؛ یا حداقل بگو که این حرف انهاست؟ البته خواهر یا مادرش تا بحال بی احترامی نکردند و بالعکس. اما طوری حرف میزنند و عمل میکنند که آب از آب تکان نخورد و نتوانی مخالفت کنی. مسئله دیگر اینکه در مورد اجرای هر مراسمی آنها تصمیمشان را میگیرند و در آخر با خانوادهام در میان میگذارند که نتوانی کاری بکنی جز قبول کردن. الان هم برای مراسم عروسی شنیدم که بین خودشان گفتند بعد از عید؛ اما این قضیه را با خانوادم مطرح نکردند که اصلا ما آمادگی داریم یا نه؟ حالا این هیچی؛ اما نباید جهیزیه آماده شود؟ به خیالشان خودشان هر تصمیمی بگیرند ما هم موافقیم و دقیقه نود با ما در میان میگذارند! در مراسمات قبل به او گفتم چند روز قبل از انجام به ما بگو تا ما آماده شویم؛ اما همان آش و همان کاسه. توروخدا بگوئید چکار کنم؟؟؟؟ چطور بکشمش سمت خودم؟ چطور به او بفهمانم که حالا که ازدواج کرده باید با همسرش تصمیم بگیرد. اول همسرش بعد خانوادهاش در مرتبه دوم قرار دارند؟ چطور بگویم که زندگی برای ما دوتاست نه آنها؛ ما باید تصمیم بگیریم که چه کنیم نه اینکه آنها بگویند. وقتی تصمیم بر انجام کاری میگیرد، تا قطعی نشده به من چیزی نمیگوید. با من در کارها مشورت نمیکند؛ همیشه میگذارد تا چیزی قطعی شود بعد در آخر به من میگوید! من از همه جهت سعی کردم عروس خوبی باشم و همهاش طبق خواست آنها رفتار کردم و اصلا دم نزدم و گله نکردم؛ اما کیست که بفهمد! نگرانیم این است که بعد از ازدواج پیش آنها زندگی میکنیم (طبقه بالا) و این حرفگوش دادنهای بیش از حد همسرم، زندگیم را خراب نکند!!
جواب:
سلام
در مورد اینکه میگویید تحت تاثیر خانوادهاش هست و حرف آنها را به عنوان حرف خودش میزند، باید دید علت چیست؟ آیا کلا دهن بین و استقلال فکری ندارد؛ یا اینکه مستقلا میتواند تصمیم بگیرد اما به آنها اعتماد زیادی دارد و به همین خاطر حرفشان را بدون چون و چرا قبول میکند؟
اگر دهن بین باشد، کار شما یک خورده مشکلتر است. اما به هر حال هر کدام که باشد کاری که شما بهتر است انجام بدهی این است که علاوه بر قلبش، تدریجا اعتمادش را به خودت جلب کنی، به طوری که احساس کند اگر با تو مشورت نکند ضرر خواهد کرد؛ به این معنی که اگر میخواهی نظرش را – که متاثر از حرفهای خانوادهاش هست- رد کنی، تنها در صورتی مخالفت کنی که دلیل خوبی داشته باشی؛ وگرنه اگر صرفا برای اینکه با حرفش مخالفت کنی چیزی بگویی، او فکر میکند از روی حسادت نسبت به خانوادهاش این حرفا را میزنی و بیشتر به تو بی اعتماد میشود.
بنابراین هیچوقت به صرف اینکه حرف خانوادهاش را گوش میکند، با او مخالفت نکن؛ چون حساس میشود و در موضع مقابله قرار میگیرد و اگر حرف درستی هم بزنی رد میکند.
در مورد این هم که میگویی شما را در تصمیم گیری دخیل نمیکند، عرض میکنم هیچوقت به او نگو که این کار را بکند؛ بلکه عملا با نظرات خوب و سنجیده در موقعیتهای مناسب به او نشان بده که نیاز به مشورت تو دارد.
در مورد اینکه گفتی اول تصمیم میگیرند و بعد به شما اطلاع میدهند، عرض میکنم در آن مواردی که به خانواده ات برمی گردد آنها میتوانند خودشان جواب دهند و اگر نظر مخالفی داشته باشند هر طور که صلاح بدانند مطرح میکنند؛ مثلا اگر برای عروسی اماده نباشند، میگویند ما اماده نیستیم.
اما در مواردی که به خودت برمی گردد در صورتی که دلیل خوبی برای مخالفت نداری موافقت کن؛ بخاطر این که ممکن است فکر کنند بی دلیل مخالفت میکنی و منجر به کدورت شود.
خلاصه اینکه اگر با درایت و منطق و دور از احساس برخورد کنی و یک خورده دندان روی جگر بگذاری و با حرفایشان صرفا به دلیل اینکه یک طرفه تصمیم گرفتند مخالفت نکنی، تدریجا میتوانی اعتماد شوهر و خانوادهاش را به عنوان فردی که میتوانند از نظراتت استفاده کنند به دست بیاوری و در نتیجه نبض زندگی مشترک آینده را به دست بگیری.
اما اگر به عنوان اینکه میخواهی حقت را از آنها بگیری که سوارت نشوند، دست به مخالفت بی دلیل و غیر منطقی بزنی، دودش در چشم خودت و زندگیت خواهد رفت.
موفق باشید
تنها ترسی ک ازش دارم اینه که خیلی مامانیه و هر حرفی مادرش بگه تایید میکنه و نمیتونه نه بگه به مادرش …
راهنماییم کنید ک چه کار کنم که انقدر پشت حرف مادرش نباشه ..
با سلام و احترام
صرف گوش دادن به حرف مادر به معنی وابستگی و عدم استقلال نیست. با توجه به مواردی که بیان کردید به خصوص در مورد استقلال مالی احتمال اینکه خواستگار شما فردی وابسته و غیره مستقل باشد به نحوی که نتواند زندگی خود را مدیریت بکند زیاد نیست. با این حال این نکته را هم باید در نظر داشته باشید که همیشه گوش دادن به حرف پدر و مادر به معنی وابستگی و عدم استقلال نیست بلکه با توجه به روابطی که بین والدین و فرزندان حاکم است در خیلی از موارد اقتضای ادب و احترام این این که به حرف بزرگتر توجه شود. بله در مواردی که فرد یقین دارد نظر بزرگترش نادرست است ضروری است علیرغم عمل نکردن به نظر آنها، احترام و جایگاه آنها به عنوان بزرگتر حفظ گردد.
بنابراین شما برای تصمیم گیری به صرف این مسئله اکتفا نکنید بلکه با کامل کردن شناخت خود و در صورت لزوم استفاده از مشاوره حضوری تصمیم نهایی را اتخاذ نمایبد.