سلام و عرض خسته نباشید

من دختری ٢۶ ساله هستم فوق لیسانس معماری و وضعیت خانوادگی نسبتاً خوب

حدود ٣ سال است با مردی که از آشناهای خانوادگیمون هست ارتباط مخفیانه پیدا کردم البته اوایل با مخالفت شدید من بود که میگفتم شما زن و دو فرزند دارید و این ارتباط درست نیست خودشم اعتقادش همین بود که عذاب وجدان شدیدی از این بابت داشت ولی دائماً میگفت تنهام و نیاز به هم صحبت دارم این وضعیت تا امروز طول کشیده البته که دائم با جر و بحث همراه بوده و درکل هفته یک روز فقط باهم دعوا نمیکردیم مرد مهربونیه و حالا بعد از سه سال میبینم که وابسته ش شدم و اونم این رو فهمیده ولی نمیخواد تن به تعهد به من بده و میگه باید ازدواج کنی

و منم واقعاً هیچکس به دلم نمیشینه چون یه علاقه عجیبی بین ما هست

تا حالا صدبار یکطرفه این ارتباط تموم کردم ولی علی رغم تأیید کلامی حرف من باز سر راهم قرار میگیره و با بهانه های دلتنگی این رابطه رو تمدید میکنه واقعاً نمیدونم باید چکار کنم خودشم خیلی سردرگم و حالمون واقعاً بده لطفاً کمکمون کنید