با آقای ۲۸ ساله ای آشنا شدم که ایشون تموم گذشته اش رو برام تعریف کرده اینکه ۸ سال با دختری دوست بوده و در طول این مدت باهاش رابطه مقعدی داشته و یکبار هم با زن مطلقه ای که از اقوام نزدیکش بود سکس داشته. معتقده که خیلی صادقه و به خاطر همین همه چیزو بهم گفته.خودم ۲۲ سالمه و رابطه ای نداشتم به خاطر همین گذشتش اذیتم میکنه از طرفی هم بهش علاقه دارم نمیدونم ازدواج با این فرد درسته یا نه!!؟؟و اینکه چقدر میتونه متعهد باشه!و سوال آخرم اینه که در انتخاب شریک زندگی چقدر باید به گذشته ای که داشته اهمیت بدیم.
خواستگارم قبلا رابطه جنسی زیادی تجربه کرده
توسط: Azar94 در آخرین سوالات کابران, اثرات گناهان جنسی بعد ازدواج, داشتن رابطه جنسی قبل از ازدواج, گناهان ۴۵ دیدگاه 45,995 نمایش
از اینستاگرام با هم آشنا شدیم و چون من از اندامش و قیافه اش برایم مقبول بوده پا پیش گذاشتم و ایشون هم منو پسندیدن .
در مورد اخلاق فرهنگی و اهداف و خیلی موارد دیگه نظر یکسان داریم و اصلا مشکلی با هم نداریم .
فقط جلسه اول که به خانواده ام نشونش دادم . خانواده ام گفتن چهره زیبایی نداره ( نه خوشگل است نه زشت ) قیافه کاملا معمولی داره ( ازدید خودم ۶۰ درصد زیبایی چهره داره ) . خانوده ام من را بد دل کرده ان . ولی چیزی که هست اخلاقی و در همه موارد تفاهم داریم . اصلا مشکلی نداریم . و تنها همین مورد هست . یکم برام نگران کننده شده و نمیدونم چیکار کنم . خانواده ام میگن قیافه ای اون از من بزرگتر میزنه . چون من اصلا قیافه ام به سنم نمیخوره . واقعا بد دلی بدی افتاده تو دلم . ولی چیزی که هست از لحاظی اخلاقی و تفاهم خیلی یکسان هستیم . تنها مشکل من همین هست . ممنون میشم کمکم کنید . نمیدونم آینده چی میشه . مردد هستم .
خواهش میکنم راهنمایی کنید . ممنون میشم
با تشکر
من پسری ۲۶ ساله هستم که دوازده ماه هست نامزد دارم(عقد بستیم)خانمم ۲۷ سالش هست و هنوز باکره هست.چندی پیش خواهرم دعوایی راه انداخت که باعث شد دو خانواده از هم کینه بگیرند و حالا پدر خانم من میگه نمیذاره عروسی سر بگیره تا پدرم بره عذرخواهی.اما پدرم قبول نمیکنه و میگه مشکل ما نبوده و خواهرم مشکل ایجاد کرده.
لطفا برای حل مشکلم راهنماییم کنید
با تشکر
من ۲۱ سالمه شوهرم ۲۰ سال. سه ماهه عقد کردیم. فامیل هستیم و عشق بچگی. یکسره بحث داریم دعوا داریم با اینک همو خیلی میخوایم. افسرده شدیم و ناامید از زندگی.. تا اینک بحث جدایی و طلاق شد و جفتمون از روی لج گفتیم باشه و هفته دیگه رو مقرر کردیم واس طلاق .. اگ جدا شیم از سمت خانواده م سرکوفت میخورم چون کلی خاستگارای خوب رد کردم و پافشاری رو این مورد کردم و هم بدون اون دق میکنم.. خیلی پا پیش گذاشتم. اگ اینسری بازم کوتاه بیام احساس میکنم هیچی از شخصیتم برام نمونه … چیکار کنم توروخدا راهنمایی م کنید.ممنونم
با سلام و احترام
اگر این مسئله برای طرف مقابل دارای اهمیت باشد و از طرفی احتمال اینکه فرد قبلی به تهدید خود عمل کند و ارتباط شما را فاش نماید چاره ای جز مطرح کردن این مسئله با خواستگار وجود ندارد البته می توانید ریسک کنید و چیزی نگویید منتها در غیر این صورت اگر متوجه شود عواقب ناخوشایندی خواهد داشت. با این حال این نکته را مد نظر داشته باشید که در مطرح کردن موضوع لزومی به طرح جزئیات نیست به خصوص اینکه شما قرار بوده با هم ازدواج کنید لذا حتما به نحوی موضوع را طرح کنید که منجر به ایجاد کمترین حساسیت گردد.
البته قبل از این موضوع ضروری است نسبت به میزان واقعی بودن تهدید طرف مقابل اطمینان حاصل نمایید چون خیلی از مواقع این تهدیدات ظاهری است و بعضاً ناشی از علاقه طرف مقابل است ولی وقتی از رسیدن به شما ناامید شود دیگر دست از تهدید بر خواهد داشت. علاوه بر اینکه با در نظر گرفتن شرایط، بعضا تهدید متقابل هم کارایی خواهد داشت به این معنا که شما هم او را تهدید کنید که اگر چنین کاری انجام دهد شماهم در آینده همین اقدام را انجام خواهید داد و عکس های مشترک را در اختیار همسرش قرار می دهید.
پیروز و سربلند
با سلام و احترام
اساساً صرف خواستن و علاقه ملاک درستی برای انتخاب نیست چنانچه صرف داشتن موقعیت شغلی و مالی خوب هم نمی تواند منجر به خوشبختی گردد. لازمه یک ازدواج موفق وجود تناسب های حداکثری بین طرفین از لحاظ فکری اعتقادی اخلاقی رفتاری فرهنگ خانواده و غیره است.
لذا اگر می خواهید بدانید این ازدواج به چه به چه میزان منجر به خوشبختی شما خواهد شد باید میزان وجود تناسب های مذکور هر خواستگار را سنجیده و فردی را انتخاب کنید که بیشترین تناسب را با شما داشته باشد.
البته این را هم توجه داشته باشید که برای ازدواج علاقه حداقلی لازم است. در صورت وجود تناسب های مذکور این علاقه تشدید شده و در صورت عدم وجود این تناسب ها این علاقه بی پشتوانه خواهد شد و خیلی زود از بین خواهد رفت
پیروز و سربلند
در ضمن روزهای اول میگفت که بچه پیش مادرش میمونه اما بعد ها گفتش مشکلی نداری اگر بچه با ما زندگی کنه ؟؟؟
به نظرتون می خواست با این حرف من منصرف بشم؟. این دوستم میگفت مادرش امکان نداره بچه رو به این بده .
در این مدت اصلا سوء استفاده نکردن فقط در زمان تبریک روز تولد و مناسبت های دیگر از کلمه عزیزم و دوست دارم و … استفاده شده نه بیشتر . لطفا میشه راهنمایی بکنید که ایا بهتره ادامه بدم چون رفته رفته روابطمون صمیمی میشه ؟ و در صحبت هاش از ازدواج چیزی نمی گه ؟
سوال دومم اینه که ایا ازدواج با مرد بچه دارسخت نیست ؟
من تو دانشگاه پسری ازم خاستگاری کرد پدر خانواده مخالف ازدواج هست من اصفهان و پسر تبریزی هست الان ۴ ساله که میشناسیم همو و بنظرم اخلاقمون به هم میاد متاسفانه پدر پسر به دلیل اینکه وضع مالی ما عالی نیست مخالف ازدواجه ایشون میگه وضع مالی دختر خوب باشه دیگه بقیه چیزا مهم نیست واقعا موندیم چیکار کنیم نمیدونم چطور میشه دل پدرشو نرم کرد
به نام خدا
سلام العلیکم . به دنبال مشاور مذهبی هستم . که در قالب یک اپلیکیشن یا مسنجر آنلاین در ساعات خاصی بهش دسترسی داشته باشم . لطفا جواب این سوال رو برام ایمیل کنید . با تشکر
من ۳۵سالمه و با یه پسر ۲۹ ساله دوست هستم یعنی ۸ساله که باهم هستیم و قصد ازدواج داریم و مدتهاست امروز و فردا میکنه و خانواده اش در جریان رابطه ما هستن ولی همیشه میگه که بزودی همه چی درست میشه ،بنظر شما من چیکار باید بکنم ؟ ایا واقعا منتظرش بمونم ؟
بقول خودش منو خیلی دوست داره و من هم دوسش دارم ولی از زمانی که به تاخیر افتاده زمان ازدواجموم من کمی سرد شدم نسبت بهش و نمی دونم چیکار باید بکنم؟؟؟؟؟
لطفا راهنمایی کنید
من قبلا تجربه یه شکست و جدایی را در زندگی بعد از ۸ سال زندگی مشترک تجربه کردم جدیدا از طریق یکی از دوستانم که به تازگی باایشون اشناشدم یه خواستگار برام معرفی شده که هم شرایط خودم هست ولی چیزی که من را مردد کرده اینکه آقا وقتی علت طلاق را ازش میپرسم مدام تفره میره و بازگو نمیکنه وخیلی خوب خودشو تبریه میکنه ومیگه اگر من هزار بار هم ازش علت طلاق قبلی را سوال کنم باز جواب همینه و باز گو نمیکنه چون به نظر خودش باید همسر قبلیش هم باشه تا از حقوقش دفاع کنه ولی وقتی ادامه میدیم میگه اگه قرار باشه ما با هم ازدواج کنیم نباید همسر قبلیش متوجه بشه تا سر لج ولج کاری برای گرفتن مهریه داشته باشه حالا از شما مشاور محترم خواهش دارم من را راهنمایی کنید چون اصلا دوست ندارم وارد یه تجربه دیگه ا ی بشم که باز شکست به همراه داشته باشه خیلی ممنون
سلام.خداقوت.انشالله همه به آرزوهاشون برسن.
من دختری ۲۶ساله ام که با اقایی ۳۰ساله به مدت سه سال دوست بودیم و در این سه سال تصمیم به ازدواج داشتیم اما موفق نشدیم خود اون اقا چندبار به تنهایی اومدن خواستگاری اما پدرم میگن باید خانواده اش بیاید وضعیت مالی اونا از ما خیلی بهتره و به همین دلیل خانواده ایشون مخالف هستند و معتقدند که ما در شان انها نیستیم و دراین مدت اون اقا نتونستن رضایت خانواده شان را بگیرند و حالا تصمیم به فرار دارند به من گفتند اگه علاقه ات واقعی باشه باید با من فرارکنی تا دست هیچکس به ما نرسه گفتند وقتی ازینجا رفتیم ازدواج میکنیم و بعد از چندسال برمیگردیم تا به خانواده ام نشون بدم عاقبت مخالفت چیه. من پیشنهاد کردم به مخالفت خانوادش اهمیت نده و بدون اجازه انها ازدواج کنیم بنظرم از فرار کردن خیلی بهتره اما قبول نمیکنه و میخواد منم قید خانوادمو بزنم و فرارکنم اما خانواده من هیچ مخالفتی از اول نداشتند فقط ازینکه خانواده انها مخالفت کردن خیلی ناراحت و دلخور هستند پدرم گاهی خواستگارای دیگه ای که میان رو قبول میکنه و میخواد با هم سطح های خودمان ازنظر مالی ازدواج کنم اما من بعد از سه سال شدیدا به اون اقا علاقه مند هستم و حتی اگه فقیرهم بشه بازم دوستش دارم و جدایی برام سخته با این وجود بازم قصدی برای فرارندارم چون نمیخوام خانوادمو جلوی مردم سرافکنده کنم به فکر آبروی خانوادم هسم اما اون اقا اصرار به فرار داره و میگه اگ نیای معلوم میشه علاقه واقعی نداشتی و همه چیز بین ما تموم میشه. لطفا راهنماییم کنید ما همدیگرو خیلی دوست داریم و اگ جدا بشیم هیچکدوم ازدواج نمیکنیم و گناهش گردن اون خانواده هست ممنون میشم.و اگه امکانش هست سوالمو روی سایت نزارید میترسم کسی بشناستم.
لطفا جواب بدید که تا الان خیلیی ضرر کردم .اه
منتظرم یاعلی
بنده ۶ سال با پسری بودم که معتقد بود بدون من زندگی برایش دشوار است.در طول این ۶ سال خیلی تلاش کردم رابطمون رسمی بشه.پارسال امدن خواستگاری اما سر قضیه مهریه از جلسه اول بحث داشتیم و با وجود اینکه خرید واسه نامزدیمون کردیم اما مراسممون بهم خورد.بسیار وابسته به خانوادش هست و براش تصمیم میگیرن.حرف دیگران روش خیلی تاثیر میذاره.بعد از بهم خوردن نامزدیمون باهم در ارتباطیم.میخاد باز بیاد خواستگاری اما خونواده من به هیچ عنوان اجازه نمیدن و میگن اصلا باهم تناسب ندارین چه از نظر تحصیلات چه موقعیت اجتماعی و حتی خانوادگی.چیکار کنم؟لطفا کمکم کنید
یه مدتی هم هست که وقتی بهش میگم چراباهام اینطوری میکنی،چراحرفی میزنی که ناراحتم میکنی بعدش عذرخواهی نمیکنی وازدلم درنمیاری،حرفی میزنه که بدترمیشه
خواهش میکنم اگه میتونین کمکم کنین من واقعانگران رابطمون هستم
سلام من یه دختر ٢۶ ساله هستم.با مردی آشنا شدم که ٣١ سالشونه و از همه لحاظ تقریباً باهم جور هستیم.یک ماه باهم صحبت کردیم از طریق پیام دادن و حدود ۴ بار باهم بیرون رفتیم.از اول قصدش ازدواج بود و گفت که به خانوادم بگم و منم گفتم.فقط بعد حدود یه هفته از آشنایی از مسائل جنسی صحبت کرد اینکه طبعش گرمه و میل جنسیش بالاس.جدیدا هم گفته که بعد ازدواج رابطه مقعدی میخواد ازم.خودشم ماهی یکبار.من از عوارض این رابطه نگرانم و اینکه ایشون انقدر راحت در مورد مسائل جنسی صحبت میکنن مشکلی داره یا نه.نمیدونم قبول کنم ازدواج باهاشونو یا نه.البته وقتی گفتم که تا قبل عقد دیگه بحث مسائل جنسی رو نکنیم قبول کردن.
وضع مالی من نسبت به خانواده دختر خیلی بهتره، ولی دختره میگه اختلاف سن زیادی داریم، حدود ۱۵ سال اختلاف سن، در حالیکه قیافه من اصلا شبیه ۴۳ ساله ها نیست چون به خودم زیاد میرسم، بیشتر شبیه ۳۳ ساله ها هستم میخواستم بپرسم آیا این ازدواج به صلاح هست یا نه ؟ با تشکر
سلام
با توجه به کثرت سوالات به دلیل ضایع نشدن حق پرسشگران سوالاتی در اولیت قرار دارند که از طریق بخش ارسال سوال سایت فرستاده شده باشند.
پیشاپیش از همکاری شما جهت بازدهی بیشتر سایت متشکریم
انسان گاهی اشتباه میکنه.اما خدا بزرگه و بخشنده.
وقتی خدا تو رو میبخشه ، خودت هم خودت رو ببخش و سعی کن از این به بعد زندگی هوشمندانه تر و زیرکانه تری داشته باشی تا فریب نخوری.
به نظر من ارتباطت رو با اون پسره قطع کن و بگو در صورتی که منو دوس دار ی به خاستگاری ام بیا و مراسم رسمی باشه تا از نیتش مطلع بشی……
میخوام بدونم وقتی با یک مردی آشنا میشیم چه مدت باید با هم باشیم تا همدیگرو خوب بشناسیم بعد طرف بیاد خواستگاری
۲٫ رابطه آشنایی از نظر شما باید چجوری باشه؟من اعتقاد دارم وقتی دختر و پسر میخوان همدیگرو بشناسن تلفن بزنند قرار حضوری داشته باشند توی قرار حضوری سنگین برخورد کنند
تو جامعه ما بیشتر مردها رابطه قبل ازدواج رو رابطه ای راحت میخوان اونم نه همه ی مردها بعضی ها دوست دارن یک ماه آشنایی باشه تو این یک ماه از نظر خودشون رابطه عاشقانه مثلا دست، بوس،…..که من دوست ندارم همینطور که بالا گفتم رابطه ای میخوام بدون اون چیزهایی که مردها دوست دارند نه که بگم اصلا دوست ندارم اتفاقا دوست دارم ولی دوره نامزدی بخاطر همین هرکس که با من آشنا میشه اینارو میخواد من قبول نمیکنم میره میگه من چون این چیزهارو (بوس،بغل، دست) تو رابطه دوستی دوست ندارم اخلاقم بده،بنظر شما درسته؟ باید چیکار کنم؟
لطفا از ارسال سوال ذیل مطالب خودداری کرده و جهت دریافت پاسخ از کارشناسان سوال خود را صرفا از طریق بخش ارسال سوال برای ما بفرستید تا در اولین فرصت پاسخگویی شود.
از همکاری شما سپاسگذاریم
با سلام خدمت همه دوستان
به سایت مای مشاور خوش آمدید
همانطور که مستحضرید بخش نظرات صرفا برای بحث و گفتگو در مورد سوال و جواب مطرح شده می باشد.
لذا لطفا از ارسال سوال ذیل مطالب خودداری کرده و جهت دریافت پاسخ از کارشناسان سوال خود را صرفا از طریق بخش ارسال سوال برای ما بفرستید تا در اولین فرصت پاسخگویی شود.
از همکاری شما سپاسگذاریم
البته خودم قبول دارم رفتارم ا آقایون باید سنگیرتر باشه و بنظرم کاملا حق با اون بود ولی گاهی در میرفت که دقیقا اون همون لحظه از راه می رسید و میدید
ی بار تلگراممو چک کرد و چتامو با صمیمی ترین دوستم خوند،کلی چرت و پرت گفته بودیم ،همون چرت و پرتای که دخترا بهم میگن. کلی شاکی شد و گفت خوشم نمیاد زن من مثل زنای دیگه بی حیا باشه و از جمعه های زنونه که هی میشینن چرت و پرت میگن متنفرم(راست میگفت منم خوشم نمیاد واقعا بعضی زنا خیلی بی حیان و از شخصی ترین رابطشون با شوهرشونم میان میگن) خلاصه رابطمو با اون دوستم تموم کردم
بهم میگفت با مامان و بابات میتونی بری بیرون فقط تو دوست درست حسابی نداری
جدیدا به همینم گیر میده به دامادمون الژی داره میگه چرا عکسش تو گوشیته چرا باهاش اینقدر راحتی چرا بهت پی ام میده
داماد ما پسر عمومه ی رابطمه کاملا محترمانه بینمونه واقعا پسر خوبیه اصلا لش نیست
این گیردادناش باعث میشه من بهش گاهی دروغ بگم و قطعا اون ی حسی بهش میگه که من بهش دروغ گفتم و بیشتر گیر میده
نمیدونم چی کار کنم. دلیل دروغ گفتن هامم خانوادمن که دوسشون دارم بهم کلید میکنن بیا بریم فلان جا منم به محمد نمیگم و میرم
اون خودش اصلا اهل رفیق بازی نیست،نهایتش دوستاش میان جلو در خونشون و یخورده حرف میزنن و میرن اصلا هم با خانوادش جایی نمیره فقط یا سرکاره یا با من بیرونه
خلاصه نمیدونم چی کار کنم بد جور گیر کردم
سلام
اگه اشتباه نکنم سوال شما رو در یک پست دیگه پاسخ دادم. اگه اینطور نبود لطفا از طریق بخش ارسال سوال اقدام کنید تا در اولین فرصت پاسخگویی شود
سلام
با اینکه اصل ازدواج مجدد نادرست نیست؛ ولی باید حفظ زندگی اول نیز برای این کار مد نظر قرار بگیره. با توجه به اینکه همسر شما با این کار مخالف است و از طرفی با ازدواج مجدد نمی توان مطمئن بود که مشکل فعلی شما حل خواهد شد یا نه (به دنیا آوردن دختر یا فرزندی که به درد آینده شما بخوره) لذا این کار پیشنهاد نمیشه. برای حل مسئله باید به فکر اصلاح تربیت فرزندان و برنامه ریزی برای آینده بود. خیلی نگران این مسئله نباشید و با امید به آینده زندگی کنید. اینکه سه تا پسر دارید خیلی خوبه و خداروشکر کنید. خودتان رو با افرادی مقایسه کنید که اصلا فرزند ندارند و با این حال ناامید نیستن و به امید خدا زندگی می کنن.
سلام
داشتن صداقت برای زندگی مشترک خوبه ولی به تنهایی کافی نیست. بعلاوه اینکه صرف اعتراف به گناه گذشته رو نمیشه اسمشو صداقت گذاشت. لذا اصلا به صرف این مسئله برای آینده تصمیم نگیرین؛ بلکه تمام جهات رو مورد بررسی قرار بدین و بعد تصمیم بگیرید.
در مورد اینکه ایشون تموم گذشتش رو به شما گفته باید عرض کنم اصل این کار نادرسته؛ چون اعتراف به گناه خودش گناهه. ایشون اگه از گذشتش پشیمون بوده، باید این مسئله رو بین خودش و خدای خودش حل می کرد؛ نه اینکه بیاد به شما بگه. گفتن این مسائل برای دیگران به خصوص کسی که قراره همسر آینده فرد بشه نه تنها مشکلی رو حل نمی کنه و نشانه صداقت نیست؛ بلکه از همون اول حس بد بینی و بی اعتمادی رو در ذهن طرف میکاره و دیگه نمیشه به این راحتی پاکش کرد؛ چیزی که الان برای شما اتفاق افتاده.
اینکه آیا با این شرایط میشه به ایشون اعتماد کرد یا نه هم باید عرض کنم اگه ایشون واقعا از گذشتش پشیمون باشه و توبه کرده باشه تا حد زیادی میشه بهش اعتماد کرد. نشانه پشیمانی و توبه هم صرف گفتن نیست؛ بلکه باید در رفتار و کردار طرف هم این مسئله مشهود باشه. کسی که توبه می کنه دیگه به سمت گناه نمیره و سعی می کنه با عمل به دستورات الهی رضایت خدا رو جلب کنه. اگه اینها رو در ایشون می بینید می تونید بهش اعتماد کنید.
البته خوشبخت شدن علاوه بر علاقه و اعتماد به چیزهای دیگه ای هم نیاز داره تا این علاقه و اعتماد دوام پیدا کنه. داشتن تناسب های لازم فکری اعتقادی اخلاقی رفتاری و خانوادگی از این موارده که حتما باید در انتخابتون مد نظر داشته باشین.
اما اینکه گذشته طرف تا چه اندازه باید مورد توجه قرار بگیره تا حدودی روشن شد. گذشته ای باید مورد توجه باشه که در آینده تاثیر نداشته باشه. اینکه گفتیم پشیمونی و توبه ملاک اعتماده به خاطر اینه که توبه مانع تاثیر گذشته در آینده میشه.
پیروز و سربلند