سلام
خانمی ۲۷ ساله هستم. شوهرم از من یکسال بزرگتر است و خیلی مرا دوست دارد. عاشقم است و من هم خیلی دوستش داشتم؛ حتی بیشتر از او. در این چند سال اصلا به من توهین نکرد. با هم اختلاف داشتیم؛ ولی بعد از یک دقیقه شوهرم از دلم در می آورد. زندگی خوبی داشتم؛ گرچه پر از استرس. شغل دوم شوهرم خیلی پر تنش است؛ به طوری که هم اعصاب او داغون شده و هم من؛ تا اینکه چند روز پیش فقط بخاطر اینکه به او گفتم برو امتحان ارشد بده، سر و صدا کرد و رفت بیرون و من هم درب خانه را از داخل قفل کردم.
وقتی آمد هرچه در زد درب را باز نکردم؛ وقتی درب را باز کردم من را برای اولین بار کتک زد. شوهرم اصلا دست بزن ندارد. من خیلی گریه کردم. خواستم بروم پیش خانوادهام؛ اما قبول نکرد. گریه کرد؛ معذرت خواهی کرد؛ گفت اعصابم داغون بود؛ ولی من تا حالا نبخشیدمش. برای ادامه زندگی شرط گذاشتم که دست روی قران بگذارد که دیگر کارش را تکرار نکند و فعلا مثل خواهر و برادر باشیم؛ یعنی کار به کار هم نداشته باشیم. او هم قبول کرد.
بعد از آن روز تصمیم گرفتم طلاق بگیرم که شوهرم قبول نکرد. به او گفتم برای ادامه زندگی دو تا شرط دارم: یکی اینکه دست روی قران بگذاری که دیگر تکرار نکنی و بگویی عصبانی بودم؛ و یکی اینکه تا مدتی مثل خواهر و برادر باشیم؛ یعنی کار به کار هم نداشته باشیم. اول مخالفت کرد؛ ولی بعد قبول کرد.
حالا بعد از آن قضیه اصلا نمیتوانم فراموش کنم؛ تصویرش جلو چشمانم است. اخه از او انتظار نداشتم. الان خیلی از او بدم آمده. همه رفتارهایش برایم سنگین شده. تو را خدا میگویید چکار کنم؟ یک راه درست که بتوانم از این به بعد خوب زندگی کنم چیست؟ قرار هم بود ماه دیگر برای بارداری اقدام کنیم اما با وضعیت فعلی مردد شدم. بنظر شما چکار کنم؟
منتظر جوابتان هستم
پاسخ:
سلام
در پاسخ شما چند مطلب را عرض میکنم:
اول: هرکس ممکن است در زندگی اشتباه کند و اگر قرار باشد وقتی عذرخواهی میکند طرفش او را نبخشد یا به سختی این کار را بکند، باید منتظر باشد که اگر خود او هم خطایی کرد طرفش همین بلا را سرش بیاورد. در نتیجه اگر میخواهی شوهرت تو را در خطاهای احتمالی آینده زود ببخشد، تو هم به راحتی ببخش. وگرنه ممکن است این برخوردت در ذهنش بماند و پیش خودش فکر کند من که این همه عذر خواهی کردم مستحق این همه نامهربانی نبودم و بعدا ناخود اگاه بهانه گیر شود و هی از تو عیب بگیرد تا تلافی کند.
دوم: در مورد اینکه شرط گذاشتی دست روی قران بگذارد که دیگر تکرارش نمیکند، عرض میکنم: دست روی قران گذاشتن نیازی نبود؛ بخاطر اینکه همسر شما خودش میداند کارش نادرست بوده و نمیخواهد چنین کاری را دوباره انجام بدهد و علت ارتکابش هم این بوده که از دستش در رفته. پس دلیلی ندارد که به قران قسمش بدهی؛ چون قسم دادن به قران معمولا در جایی است که طرف در حال عادی انجامش میدهد و طرف مقابلش شک دارد که او قصد ترکش را دارد یا نه که در این صورت قسم به قران راهی است برای اینکه طرف مقابل مطمئن شود او سر حرفش میایستد و دیگر انجامش نمیدهد. پس وقتی مطمئنی که او در حال عادی هرگز دست به چنین کاری نمیزند، قسم به قران خوردن چندان جا ندارد؛ مگر اینکه بگوئی فایده اش این است که: اگر از حال طبیعی خارج شد قسمی که خورده جلوگیرش خواهد بود که این هم معلوم نیست آن قسم تا چه حد بتواند در آن حالت عصبانیت شدید، بازدارندگی داشته باشد.
سوم: در مورد اینکه شرط کردی تا مدتی رابطه ای با هم نداشته باشید، عرض میکنم شما این مساله را به عنوان مجازات برای او در نظر گرفتی؛ اما توجه نداری که خلل در رابطه زناشویی ممکن است موجب خلل عاطفی شود و همسرت را از تو دور کند. پس به نظر من نگذار این مساله زیاد طول بکشد و هرچه زودتر تمامش کن؛ چون رابطه زناشویی خوب بین زن و شوهر موجب میشود که اولا: علاقه مرد به همسرش زیاد شود و ثانیا: سبب میشود فکر و چشم و دل مرد به سمت زنانی دیگر نرود.
به عبارت دیگه: اگر رابطه ات را با همسر تعطیل کنی، هم از اظهار علاقه و محبت او محروم میشوی و هم ممکن است بخاطر خلاء عاطفی و جنسی، زمینه رفتن او به سمت کار خلاف فراهم شود.
لذا توصیه میکنم از این به بعد هم اگر خواستی شوهرت را مجازات کنی به تعطیلی رابطه زناشویی مجازاتش نکن؛ چون ممکن است دودش در چشم خودت و زندگیت برود. لذا تا هرچه زودتر این مساله را تمام کن و اجازه برقراری رابطه زناشویی را بده و این را بدان که با این کار شوهرت بیشتر شرمنده میشود و علاقه اش به تو زیادتر میشود؛ چون با این کار بخشش و بزرگواری خودت را نشان میدهی؛ چون میبیند کار خطای او را با بدی جبران نمیکنی.
چهارم: اینکه شوهرت روی تو دست بلند کرده ممکن است نشانه این باشد که شوهر تو در شرایط خاصی شدیدا عصبانی میشود و اختیارش را از دست میدهد. لذا اگر میخواهی این مساله دوباره تکرار نشود باید از این به بعد بیشتر مراعات کنی تا زمینه عصبانیت شدید او و تکرار این مساله از بین برود.
همچنین برای اینکه زمینه عصبانیت شدیدش از بین برود، ببین که در مورد چه مساله ای خیلی حساس است که سبب میشود اختیارش را از دست بدهد و مراعات آن موارد را بکن که یک موردش را در این قضیه اخیر فهمیدی که همسرت نسبت به اینکه در منزل را قفل کنی و راهش ندهی خیلی حساس است.
پنجم: در مورد اینکه تصمیم به طلاق گرفتی عرض میکنم: به طلاق وقتی فکر کن که زندگیت قابل تحمل نباشد؛ چون اولا: طلاق خسارت زیادی دارد؛ از جمله اینکه شاید هرگز نتوانی ازدواج کنی و ثانیا: بعد از طلاق احتمال اینکه پشیمان شوی خیلی زیاد است؛ بخاطر اینکه احساسات منفی که نسبت به این مساله داری تدریجا کاهش پیدا میکند و احساس تنهایی شدید میکنی و یاد خوشی های زندگیت هم میافتی و ممکن است به خودت بگوئی که با طلاق خودم را از خوبیهای زندگی با همسر محروم کردم و ای کاش به خاطر زندگیم هم که شده از او جدا نمیشدم.
ششم: در مورد اینکه میگویی این مساله از جلوی چشمت دور نمیشود عرض میکنم زمان، مشکل را حل میکند. درست مثل کسانی که مثلا صحنه دلخراشی را دیدهاند و بعد مدتی فراموشش میکنند. لذا مدتی صبر کن تا تدریجا بهتر شوی.
هفتم: در مورد اینکه میگویی از او بدت آمده عرض میکنم این احساسی است که واقعیت ندارد؛ بخاطر اینکه یک بدی او سبب شده خوبی های دیگرش را نبینی و او را به کل بد بدانی و این درست نیست؛ چون معمولا انسانها خوب یا بد مطلق نیستند و همه مجموع خوبیها و بدیها هستند و اگر قرار باشد که انسان بخاطر بدی افراد، خوبیهایشان را در نظر نگیرد، ادم نمیتواند هیچ کس را خوب بداند.
پس عقل انسان میگوید هرچند کسی در مورد تو کار خیلی بدی هم انجام داد، در مقام قضاوت باید خوبیهایش را هم ببینی. در صورتی که احساس بر خلافش را میگوید و در بعض موارد بخاطر بدی های طرف، خوبیهایش را هم نادیده میگیرد و این نادرست است.
پس باید عقل را بر احساس غلبه داد و با اهرم عقل احساس را محکوم کرد تا تدریجا آرام بگیرد و عقب نشینی کند.
موفق باشید
سلام خسته نباشید
چند روز طول میکشه تا جواب سوال ها رو بدید؟؟